Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
سه-شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶ برابر با  ۰۴ آوريل ۲۰۱۷
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :سه-شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۶  برابر با ۰۴ آوريل ۲۰۱۷
باغ‌کشی در پایتخت

باغ‌کشی در پایتخت

تهران درختانش را از دست می‌دهد

 

فاطمه علی‌اصغر

 

ساعت دو بامداد نگهبان همسايه‌ها را خبر کرد. همه وحشت‌زده بيرون ريختند و بر درِ باغ کوفتند. بعد از اينکه آذرنيا، از همسايه‌هاي باغ «فرشته»، و چند نفر ديگر از ساکنان خيابان حسابي متوجه شدند قرار است باغ ويران شود، تصميم گرفتند دوربين‌هايي را مشرف به باغ کار بگذارند. دوازدهم بهمن ۱۳۹۵ شبي سرد و کوران‌زده بود. از آن شب يک فيلم به جا مانده. آذرنيا مدام فيلم را جلو و عقب مي‌برد. پيش از ساعت دو بامداد، چند مرد در باغ را باز مي‌کنند و بيل‌مکانيکي وارد مي‌شود. باغ درختان نارون و گردو و خرمالو و عرعر و چنار دارد. زمان به کندي مي‌گذرد. باغ توان مقاومت ندارد. چنگال‌هاي بيل‌مکانيکي در تن اولين درخت فرومي‌رود و بعد يکي‌يکي روي زمين مي‌افتند؛ بيشتر از پانزده اصله درخت. کاميون‌ها بيرون باغ آماده‌باش هستند تا نعش‌ها را از خيابان دکتر حسابي به مقصدي نامعلوم دور کنند. مردم مانع مي‌شوند که باغ فرشته سرنوشت باغ‌هاي ديگر پايتخت را پيدا کند.

 

جراحی در شهر چنار

 

«نمي‌دونم چرا قهر کرده يار گلعذارم، مگر برگشته بختم که قهر کرده يارم‌… اي امان محبوبِ من، محبوب من.» پيرمرد اهل شميران است. زير آواز که مي‌زند، چشم‌هايش را تنگ مي‌کند. قديم‌ها تهران آن‌قدر باغ داشت که هر سينه‌سوخته‌اي شب‌ها از کوچه‌پس‌کوچه‌هايش گذر مي‌کرد، زير آواز مي‌زد؛ آوازي که مي‌پيچيد ميان انبوه درختان و باد با آن همراه مي‌شد و سمفوني غريبي مي‌ساخت از هم‌نوايي طبيعت و انسان؛ نامش را گذاشتند: «بيات تهران»، نشانِ بي‌نشان‌هاي امروز تهران. هشتاد سال عمرش را در همين محله بوده، موهايش را همين‌جا سپيد کرده و عاشق شده: «هر بار که در کوچه‌هاي دروس راه مي‌روم، دلم مي‌گيرد. هيچ شباهتي به روزگار جواني من ندارد.»

روزگاري که تهران آب‌و هواي پاک داشت؛ آب و هوايي که چهارصد سال پيش کار دستش داد، هر که از آن گذر مي‌کرد دلباخته‌اش مي‌شد. شاه‌طهماسب صفوي از همه دلباخته‌تر. دستور داد دورش حصار بکشند و برايش پنج دروازه بنا کنند با ۱۱۴ برج به نيت تعداد سوره‌هاي قرآن؛ تهراني که چندين سال بعد، پيترو دلّاواله، جهانگرد ايتاليايي، چنين به تصويرش کشيد: «تهران پايتخت ايالتي است که به همين نام خوانده مي‌شود و مقر خان است … خيابان‌هاي آن از نهرهايي که تعداد آنها فوق‌العاده زياد است سيراب مي‌شود. همين نهرهاي پهن و باريک و کوتاه و طويل براي آبياري باغات نيز مورد استفاده واقع مي‌شوند. خيابان‌ها پر از درخت‌هاي چنار است که همه پربرگ و قطور و زيبا هستند و بايد بگويم که در تمام مدت عمر خود هيچ‌وقت تعداد به اين زيادي چنارهاي تنومند و زيبا نديده‌ام. تنه‌ي اين درختان به اندازه‌اي قطور است که اگر دو مرد دست به دست يکديگر بدهند، باز هم نمي‌توانند يکي از آنان را بغل بگيرند و من بايد تهران را شهر چنار بنامم.»۱

راويان تهران مي‌گويند که قاجارها حصارهاي تهران را وسيع‌تر کردند و باغات تهران رنگ‌وبو و شکل منظم‌تري به خود گرفت. تهران بود و پنج رودِ البرز و نهرهاي زلال آب. چنارها سر به فلک گذاشته بود، تهران مشهور شده بود به سرزمين آب و چنار. از باغ انار و توتِ ابوالفتح بگير تا باغات محله‌ي امامزاده يحيي، باغ ميرزامحمود وزير، باغ ميرزامحمدخان، باغ شهاب‌السلطنه، باغچه‌ي مشيرالدوله و باغ وزيرمختار. از آن همه باغ در محله‌ي امامزاده يحيي تنها يک پلاک آبي‌رنگ، يک نام به‌جا مانده به اسم باغ «پسته بک». کوچه مروي هم باغ‌ها و قنات‌هاي بسيار داشت، معروف به ميدان بهارستان. باغ مبشرالدوله، باغ سپهسالار، جلال‌الملک و ده‌ها باغ ديگر که دم آنها نفس‌ها را پر مي‌کرد از هواي پاک، از آنها جز باغ نگارستان به جا نمانده. شمال تهران هم، تا چشم کار مي‌کرد، باغ بود و باغ و باغ.

دکتر ياکوب ادوارد پولاک، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه، در خاطراتش از آن روزگار مي‌نويسد: «هواي اين ناحيه (توپخانه) بسيار پاک و منزه و دلفريب است و جان آدمي را تازه مي‌کند. لکن دارالفنون تصميم گرفت اين منزل (سپهدار) را اجاره کند تا جراحي‌هاي ما در هواي آزاد و پاک اين منزل، که عاري از آلودگي است، صورت بگيرد.»۲

 

روح‌اله خالقي در گاردن پارتي 

 

پولاک آن سوي ديوارهاي باغ جراحي مي‌کرد و خبر نداشت حيات اجتماعي مردم، آن سوي ديوارها، چه عجين است با همين باغ‌هايي که هوا را پاک کرده‌اند. عدالت‌خواهي تهراني‌ها با باغ‌هاي مصفا گره خورده بود. هنوز تاريخ به ياد دارد انقلابيوني که در انجمن سري آزادي‌خواهي باغ ميکده جمع مي‌شدند. آنها معترض به فقر و ناعدالتي و توپ بستن مردم بودند. اسرار انجمن‌هاي سري چو آشکار شد، کم‌کم کوچه‌باغ‌ها شاهدان زنده‌ي دستگيري انقلابيون شدند.

«باغ‌ مصفا، آش‌ و پلو مهيا، مشتري‌ بسيار، انگشت‌ها در کار. شبي‌ صنيع‌الدوله، حاجي‌ محمدتقي‌ شاهرودي‌ و نگارنده‌ به‌ سفارت‌ رفتيم. در زاويه‌ي‌ پله‌ي جنوبي‌ درويشي‌ پرده‌ي‌ فقر کشيده‌ بود و عنکبوت‌مانند پشت‌ پرده‌ خزيده، برخاست‌ و از پشت‌ پرده‌ بيرون‌ آمد. مردي‌ مسن‌ بود، سيه‌چرده، ريش‌‌سفيد و گيسوي‌ پريشان، با خاطري‌ مجموع، گفت‌ اينها حرف‌ مي‌زنند، ما مشروطه‌ مي‌خواهيم؟» اين بخشي از خاطرات مهديقلي‌ هدايت‌ (مخبرالسلطنه) است که‌ خود و برادرش‌ (صنيع‌‌الدوله) از صحنه‌‌گردانان‌ مشروطه‌ بودند. بست‌نشيني‌ها سرانجام جواب داد. شاه بيمار، در پناه درخت‌هاي چنار باغ نياوران، فرمان مشروطيت را امضا کرد. باغ‌ها شاهد بودند بعدها چه بر سر مشروطه آمد. تصاوير به دار آويخته شدن انقلابيون را در باغشاه ديده‌ايد؟

باغ‌هاي تهران ديگر گذر کرده بودند از آوازهاي شبانه‌ي کوچه‌باغي و داشتند مشق عدالت‌خواهي مي‌کردند و رسيدن به دنياي مدرن. کم‌کم در باغ‌هاي اعيان تهراني گردهمايي‌ها شکل گرفت و اولين کنسرت‌ها برگزار شد. روح‌اله خالقي، مورخ تاريخ موسيقي ايران، در کتابش اين خاطرات را مکتوب مي‌کند: «موضوع گاردن‌پارتي و کنسرت از اوايل مشروطيت در تهران رسم شد. صفاعلي ظهيرالدوله، که مرد وارسته‌اي بود، انجمن اخوت را تشکيل داده و يکي از اولين مؤسسان اين کار بوده است. چند بار اين جلسات در باغ‌هاي بهجت‌آباد و عشرت‌آباد برگزار شد. در اين مهماني‌ها حدود پانصد نفر شرکت مي‌کردند. اين جشن‌ها گاهي از يک عصر شروع مي‌شد و تا روز بعد ادامه داشت تا شب و روزي را به خوشي بگذرانند. علاوه بر اينکه هر کسي اهل سازي بود. تفريحاتي نظير آتش‌بازي و سينما براي ياران فراهم بود. کنسرت‌هاي اين باغ‌ها گاهي براي کمک به امور خيريه ترتيب داده مي‌شد.»

 

۱۳۸۳، آغاز شب‌هاي وحشت

 

«ما خبر نداشتيم، درخت‌هاي باغ را شبانه تکه‌تکه مي‌کردند و در انتهاي باغ مي‌سوزاندند.» همسايه‌ها عکس‌هاي آتش زدن درختان را نشان مي‌دهند. باغ فرشته پرونده‌ي قطوري دارد که موارد قانوني‌اش برجسته شده. با تک‌تک مسؤولان، از رئيس سازمان پارک‌ها گرفته تا اعضاي شوراي شهر، صحبت کرده‌اند. همه هم مدافع باغي هستند که اگر ويران شود، جايش را برجي يازده‌طبقه مي‌گيرد. برجي که سايه مي‌اندازد به باغچه‌هاي آنها. نور را از آنها مي‌گيرد، ريه‌ها را از مردم تهران.

شاهدش طرح جامع شهرداري که در ۱۳۸۹ منتشر شد و نفس‌ها را‌ در سينه‌ حبس کرد. اطلاعات اين طرح نشان مي‌داد مساحت باغات در شهر تهران در ۱۳۶۸ معادل چهارده هزار و ۱۶۷ هکتار بود. در ۱۳۸۱، به ده هزار و ۲۸۶ هکتار و در ۱۳۸۸ به نه هزار و ۹۳۲ هکتار رسيد؛ يعني در اين مدت، چهار هزار و دويست هکتار باغ‌ از روي نقشه‌ي تهران ناپديد شده است.

محمد حقاني از اعضاي شوراي شهر است که براي نجات درختان تلاش مي‌کند: «بارها اعلام کرده‌ام که درخت مظلوم‌ترين جاندار شهر ماست. با اينکه هواي ما را پاک مي‌کند، خودش از آلودگي هوا بيمار شده است. يادمان نرود مقام معظم رهبري هم از مسؤولان خواستند، در مورد اين درختان توصيه فراوان کردند اما متأسفانه کسي گوش نکرد.»

او دم از نجات دادن يکي از شريان‌هاي اصلي تنفسي تهران، يعني باغ‌هاي کن و بستان‌هاي جنوب اتوبان همت، مي‌زند: «کن اثر اکولوژيک دارد بر آب‌وهواي منطقه. بااين‌حال فضاي سبز عمومي تعريف نمي‌شود. اين بخشي از حقوق شهروندي است. وقتي پل صدر ساخته شد، حقوق شهروندي همه زير سؤال رفت چون از جلو خانه‌ي مردم رد مي‌شد، در هيچ کشوري اين‌گونه برخورد نمي‌کنند.»

تخريب درخت‌ها بيش از همه در کارنامه‌ي دولت‌مردان وقت ايران، غلامحسين کرباسچي و مرتضي الويري و محمدباقر قاليباف، ثبت شده است اما روند تخريب گسترده و سازمان‌يافته‌ي ريه‌هاي تهران، از زمان تدوين و اجرايي شدن «قانون برج‌باغ» در ۱۳۸۳، زمان مديريت شهري احمدي‌نژاد، آغاز شد. براساس مصوبه‌ي برج‌باغ‌، مالکان باغ‌ها و محل‌هايي که به‌صورت باغ شناخته مي‌شوند و نيز مالکان ساير املاک و اراضي مشمول قانون برج‌باغ‌ها مکلفند به‌ازاي درخت‌هايي که اجازه‌ي قطع آنها را از طرف شهرداري دريافت مي‌کنند، در همان محل، يا هر محلي که شهرداري تعيين کند، در فصل مناسب و با رعايت اصول و ضوابط، نهال با محيط بن حداقل ده سانتيمتر غرس کنند؛ به‌نحوي‌که مجموع محيط بن نهال‌هايي که کاشته مي‌شود معادل مجموع محيط بن درختان قطع‌شده باشد. مصوبه‌ي برج‌باغ‌ها به مالکان اجازه مي‌دهد در سي درصد ملک خود اقدام به ساخت‌وساز و هفتاد درصد باقيمانده را حفظ کنند. اين قانون اما دست مالکان را براي سودجويي‌هاي گسترده باز کرد و سبب شد تهران درختانش را از دست بدهد.

 

باغ مخفي

 

«خانه‌باغ ما بسيار بزرگ بود. حمام خزينه‌دار داشت و مطبخ. خيلي‌ از اهالي لاله‌زار مي‌آمدند اينجا حمام. يادم مي‌آيد پدربزرگم تعريف مي‌کرد که چه بزرگاني اينجا رفت‌وآمد مي‌کردند و تصميمات مهم سياسي را در همين اتاق مهمان‌خانه، که تنها شومينه‌اش به جا مانده، مي‌گرفتند.» اينها را عمه‌خانم تعريف مي‌کند؛ يکي از نوادگان خاندان اتحاديه. خانه‌باغ‌هاي دوره‌ي قاجار کالبدهايي بودند پر از خاطرات و اتفاقات که مي‌شود رد تاريخ را در آنها پيدا کرد. خانه‌باغ دايي‌جان ناپلئون يکي از آنها بود، خانه‌باغ امين‌السلطان، صدراعظم سه پادشاه ايران که بعدها به خاندان اتحاديه رسيد و سريال دايي‌جان ناپلئون در آن ساخته شد و به همين نام هم معروف شد. برجسازان در کمين اين خانه نشسته بودند اما کنشگران ميراث‌فرهنگي نگذاشتند خاطره‌ي اين خانه‌باغ در دل لاله‌زار، در بن‌بست اتحاديه، گم شود.

حالا اين روزها در مزايده‌ي باغ‌هاي تهران نام خانه‌ي جديدي ديده مي‌شود که از املاک کميته‌ي امداد به‌شمار مي‌رود. اين باغ ساليان دراز خود را از چشم سودجويان پنهان کرده بود؛ «باغ مخفي» به مساحت هفت هزار مترمربع. باغي که تا امروز خودش را در يکي از پررفت‌وآمدترين مناطق تهران، خيابان حافظ نرسيده به ميدان حسن‌آباد، از چشم زمين‌خواران دور نگه داشته؛ اتفاقي شبيه معجزه.

باغي که نامش گره‌خورده با سپهبد احمد اميراحمدي، نخستين سپهبد ايران؛ يکي از ارکان کودتاي سوم اسفند، کسي که هشت بار وزير جنگ شده، دو بار وزير کشور، پنج بار فرماندار نظامي تهران، دو بار فرمانده کل ژاندارمري، سال‌ها فرمانده لشکرهاي لرستان و آذربايجان و شانزده سال عضو مجلس سنا. مردي که مشهور است به قصاب لرستان و سپهبد يکصد کنتور. خانه‌اي با يازده عمارت که به‌طور قطع نقش مهمي در تاريخ معاصر ايران داشته است. بااين‌حال، اکنون جان اين عمارت در خطر است. يکي از مغازه‌داران حسن‌آباد مي‌گويد: «من تا همين چند وقت پيش نمي‌دانستم پشت اين در زنگ‌زده باغ است. اگر قرار باشد اين باغ به نفع مردم محروم واگذار شود، بهتر است که مجموعه‌ي بزرگ فرهنگي و هنري باشد و عايداتش يک عمر خرج مستضعفان شود.»

سرنوشت خانه‌باغ سپهبد چه مي‌شود؟ هنوز کوچه‌ي پسيان وحشت روز برگ‌ريزان را به ياد مي‌آورد. بيل‌مکانيکي‌ها حمله کرده بودند به خانه‌باغ پسيان تا درخت‌هايش را قطع کنند. مردم از ساختمان‌هاي روبه‌رويي عکس مي‌گرفتند و فرياد مي‌زدند: «اين باغ را از ما نگيريد. ما باغ پسيان را مي‌خواهيم.» آن روز را هم که خانه‌باغ «ملکه توران» فروريخت، مردم از ياد نمي‌برند. لحظه‌به‌لحظه فيلم‌ها و عکس‌هاي آن در شبکه‌هاي اجتماعي و رسانه‌ها منتشر مي‌شد. مردم نگران از دست رفتن باغ و يادهايش بودند.

 

به والله دروغ مي‌گوييد

 

همسايه‌ها به حمايت از باغ فرشته، که نامش در فهرست آخرين فضاهاي سبز پايتخت ثبت شده، برخاستند. پرونده در مراجع قضايي به جريان افتاد و شوراي شهر هم حامي شد. اين ملک در اختيار بنياد مستضعفان بوده و به بخش خصوصي واگذار شده است. يکي از همسايه‌هاي باغ مدام تکرار مي‌کند: «يا ما اين پرونده را مي‌بريم و باغ‌کشي تمام مي‌شود يا من براي هميشه از ايران مي‌روم.» حرفش يادآور باغبان باغ‌هاي گيلاس کَن است که روزي، که درختان گيلاس را سر مي‌بريدند، اشک مي‌ريخت و تکرار مي‌کرد: «بس است. درختان مرا نبريد. من اين‌طوري از دنيا مي‌بُرم.» از آن پس اما اره‌ها تيزتر و تيزتر شدند.

«باغ مينياتور را نمي‌دانم شما ديده بوديد يا نه. من هر روز از کنارش رد مي‌شود. باغ را کرده‌اند برج. شب‌ها که از سر کار مي‌آيم، مي‌بينم که بيشتر چراغ‌هايش خاموش است. اصلاً کسي نمي‌آيد ساکن اين باغ‌ها شود. خيلي‌ها مي‌گويند چون مصادره‌اي است، نماز و روزه در آن باطل است. باز هم بي‌هدف برج مي‌سازند.» طيبي ديگر همسايه‌ي باغ فرشته است؛ «ما به دنبال اجراي قانون هستيم. طبق قانون کسي حق ندارد باغ‌ها را ويران کند اما باز قانون را دور مي‌زنند. مثلاً جواز ساخت اين باغ به اين دليل گرفته شده که در پرونده آمده اين باغ درخت ندارد. شما بياييد نگاه کنيد. اين باغ درخت ندارد؟»

احمد مسجدجامعي، عضو شوراي شهر، مي‌گويد: «برج‌هاي منطقه‌ي يک بدتر از موشک‌هاي صدام است.» تهران سال‌هاست که موشک‌باران مي‌شود و کسي برايش کاري نمي‌کند. چندي پيش در شوراي شهر تهران اسماعيل دوستي، يکي از اعضا، در اعتراض به رفتار رسانه‌اي محمد حقاني، رئيس کميسيون محيط‌زيست شورا، درباره‌ي فضاي سبز و حفاظت از باغ‌هاي تهران گفته بود: «من در دهه‌ي هفتاد سه سال شهردار منطقه‌ي سه بودم. روي يک پاکت سيگار براي من نامه مي‌نوشتند که بايد درختان زميني را قطع کنم. اين کار را انجام ندادم و عزل شدم، حالا آنها مدافع درخت شده‌اند و ما حامي قطع درختان معرفي مي‌شويم.» حقاني هم در دفاع از خود گفته بود: «من تا پاي جان از درختان دفاع مي‌کنم.» دوستي هم در صحن شورا فرياد کشيده بود: «به والله دروغ مي‌گوييد!»

 

منابع

سفرنامه‌ي پيترو دلّاواله، ترجمه و شرح و حواشي از دکتر شجاع‌الدين شفا، چاپ اول، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸، تهران

پولاک، ياکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمه‌ي کيکاووس جهانداري، خوارزمي ۱۳۶۸، تهران

 

برگرفته از شبکه :«آفتاب»

۱۴ فروردین ۱۳۹۶

http://www.aftabnetdaily.com

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©